فوتبال و جهانی شدن (قسمت چهارم)
۴۸۸ بازدیدشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶ - ۲۰:۲۹
۵ دیدگاه
مورخین و دانشمندان اغلب از نظریهی پیروی فوتبال از سیاست حمایت میکنند، تا پیروی سیاست از فوتبال. دو نمونهی مهم را در اینجا بررسی خواهیم کرد که در آنها فوتبال از جهانیشدن سیاست پیروی میکند:
نخست، دیوید گلدبلت به ما نشان میدهد که گسترش بازی در سراسر جهان، پیوندی نزدیک با ظهور امپراتوری بریتانیا و اقتصاد صنعتی آن در موج دوم جهانیشدن داشته است (موجی که پس از موج اولِ توسعهطلبی اروپا در اوایل دوران مدرن به وجود آمد.) پس از اینکه بازی در انگلستان قرن نوزده آغاز شد، به سرعت و در همه جهات گسترش پیدا کرد. آنگونه که گلدبلت عنوان میکند «عظمت امپراتوری رسمی و غیررسمی بریتانیا، تجارت وسیع و نیروی دریایی سلطنتی آن، مهندسین، بانکداران، معلمین و جهانگردان بریتانیایی، همگی به گسترش بازی در سراسر جهان کمک کردند.» در این حال برخی معتقدند که این اساسا «گواهی است بر توان اقتصادی بریتانیا... و نه قدرت سیاسی آن.» با این وجود چشمانداز «نظریه رژیم» در علوم سیاسی میگوید که این دو از هم قابلتفکیک نیستند. درست همانند سلطهی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، توان اقتصادی و نظامی بریتانیا نیز در سراسر قرن نوزدهم یکدیگر را تقویت میکردند و نیروی دریایی بریتانیا پشتیبان سلطهی اقتصادی این کشور بود. قدرت مطلقهی آمریکای پس از جنگ نیز به همین نحو قابل توجیه است. آنطور که توماس فریدمن زمانی عنوان کرد «دستان پنهان بازار، هرگز بدون یک مچِ پنهان عمل نخواهد کرد... مسلماً مکدونالد نمیتوانست بدون مکدانل داگلاس، طراح F-15 نیروی هوایی امریکا، شکوفا شود.» فوتبال نیز به دلیل امپراتوری قدرت بریتانیا و آمریکا به یک بازی جهانی بدل شد. در ظهور این بازی، توان سیاسی و اقتصادی در بحبوحهی اقتصاد جهانیِ پس از جنگ نقش اساسی ایفا کردند.
شکلگیری و پیشروی فیفا، نمونهی دیگری از کنشگری سیاست جهانی درراستای گسترش این ورزش است. مجلهی فیفا در سال 2006 به نقش فیفا اشاره میکند:
آنها (مسیحیان) از کشورها برای تکمیل اهداف و ماموریتهایشان بهره گرفتند و فیفا تنها در چند دهه توانست به کمک فوتبال به همین هدف دست یابد. فیفا با کاشتن فوتبال در خاک بیگانه و آبیاری آن، زمین را «مستعمرهی خود کرد». اگر از این دیدگاه بنگریم، رئیس فیفا بر قلمروی حکمرانی میکند که در آن خورشید هرگز غروب نمیکند و این قلمرو، از بزرگترین سرزمینهایی که تاکنون توسط یک رهبر نظامی فتح شده اند نیز بزرگتر و وسیعتر است.
جامعهشناسان مکتب «سیاست جهان» نیز، البته به شیوهای ملایمتر، فیفا را نمونهای از گسترش فعالیتهای نهادی در سراسر جهان میدانند. از این منظر، نشر بازی در جهان رخ نخواهد داد مرگ اینکه آژانسی مسئول استانداردسازی و همگراکردن این فعالیتها باشد؛ این آژانس فیفا نام دارد. در این تعریف به جای تمرکز بر «فشار قدرت سیاسی یا معاملات کسبوکارهای سودجو»، بر «مدلسازی متقابل نهادهای داوطلب با آرمانهایی جهانی» یا «خط مشی مصوّب» متمرکز شدهاند. فیفا با قوانین و فعالیتهای استانداردکننده و توجیهگر، که بر بازیها، لیگها، فوتبال ملی، تورنمنتها و تقویمها حاکمند، به گسترش این بازی جهانی کمک میکند. خودِ بازی ایجاب میکند که چارچوب سازمانی فیفا در جهت گسترش آن کار کند. جام جهانی به خودی خود اتفاق نمیافتد، بلکه حاصل یک بستر استاندارد و شبکهی هماهنگ سازمانی است.
با توجه به قدرت کشورها و هویتهای ملی هر یک، گسترش بازی به سختی خواهد توانست به خلق صلح جهانی بیانجامد. قلمرو بینالمللی سازمانهایی چون فیفا، به گونهای نیست که قدرت منافع تثبیت شدهی سیاسی را مغلوب خود کند. دولت ملی همچنان باقی میماند، حتی در فوتبال؛ قطعا بسط یافتن دولت ملی به دولت جهانی، خود بخشی از جهانیشدن است و عضویت فدراسیونهای ملی در فیفا منجر به تقویت حاکمیت آن کشورها میشود. با این وجود گسترش بازی تاحدودی به فاکتورهای سیاسی وابسته است و از طرف دیگر در روند اقتصاد جهان منعکس میشود.
ادامه دارد...