الفبای شعور:پرده اول ؛ «چرا باید به قبرستان ها سری بزنیم؟»

درود خدمت تمامی کسانی که این مطلب رو دنبال میکنند. الفبای شعور یک حرکت و پروژه جذاب برای من محسوب میشه که قراره درون اون به کمک شما دیدگاه های خودمون رو از زاویه دیدی که داریم حول یک مسئله بیان کنیم. و به نظرم حداقل تاثیرش روی ما میتونه این باشه که ما بخشی از یه کتاب رو مطالعه کردیم و چیزی هر چند اندک آموختیم.
برای بخش اول این پروژه رفتیم سراغ یه نویسنده بسیار توانا و کسی که دیدش نسبت به جهان شباهت زیادی به خودم داره.
متنی که در ادامه مشاهده میکنید نوشته «رولف دوبلی» نویسنده و کارآفرین سوییسی هستش.
دوبلی از مؤسسان getAbstract، پلتفرم فراهم آورندهٔ خلاصهٔ کتاب و همچنین بنیاد World Minds است. او به خاطر تألیف کتاب هنر شفاف اندیشیدن در سال ۲۰۱۳ به شهرت بالایی دست یافت. کتاب های رولف دوبلی که در ایران ترجمه شده اند شامل هنر شفاف اندیشیدن، هنر خوب زندگی کردن و پی گیر اخبار نباشید است.
?چرا باید به قبرستانها سری بزنی؟
? خطای بقا
مهم نیست که ریک به کجا نگاه میکند، او به هر جا مینگرد، ستارگان راک را میبیند. آنها در تلویزیون، روی جلد مجلات، برنامههای کنسرت و در سایتهای طرفداران آنلاین ظاهر میشوند. نمیتوان آهنگهای آنها را در فروشگاهها، در رادیو یا در ورزشگاهها نشنید. ستارههای راک در همه جا هستند. آنها بسیار زیاد و موفق هستند. ریک که از شنیدن داستانهای قهرمانان گیتاریست انگیزه گرفته بود، یک گروه موسیقی راه انداخت. آیا او موفق شده و آن گروه را به گروهی بزرگتر تبدیل خواهد کرد؟ احتمالش فقط کمی بالای صفر است. او نیز مانند بسیاری دیگر از این افراد در نهایت به قبرستان موسیقیدانان ناشناخته میرسد. این گورستان، ده هزار بار بیش از صحنه اجرای موسیقی زنده، موسیقیدان در خود جا داده است، اما به جز ستارههای شکستخورده، هیچ خبرنگاری علاقهای به این افراد شکستخورده ندارد. این باعث میشود گورستان ستارههای نامرئی از بیرون نامحدود به نظر برسد.
در زندگی روزمره، چون پیروزی بیش از شکست قابل مشاهده است، تو به طور سیستماتیک شانس موفقیتت را بیش از اندازه تخمین میزنی. تو نیز (مانند ریک) به عنوان کسی که هنوز وارد این بازی نشده، تسلیم یک توهم شده، و نمیدانی شانس موفقیت چقدر کم است. ریک، مانند بسیاری دیگر، قربانی خطای بقا است.
پشت هر نویسنده محبوب میتوانی یکصد نویسنده دیگر را پیدا کنی که کتابهایشان هرگز به فروش نخواهد رسید. پشت آنها صدها نویسنده دیگر هستند که ناشری پیدا نکردهاند. در پشت آنها صدها نویسنده دیگر هستند که دست نوشتههای ناتمامشان هنوز در قفسهها خاک میخورند. و پشت هر یک از اینها، صدها نفر هستند که رویای آنها این است که روزی یک کتاب بنویسند. با این حال، تو تنها درباره نویسندگان موفق میشنوی (که این روزها، بسیاری از آنها خود کتابهایشان را چاپ میکنند و نمیتوانی تشخیص دهی که احتمال موفقیت ادبی تا چه حد کم است. همین موضوع در مورد عکاسان، کارآفرینان، هنرمندان، ورزشکاران، معماران، برندگان جایزه نوبل، سخنرانان تلویزیون، و ملکههای زیبایی نیز صدق میکند. رسانهها علاقهای به نبش قبر در قبرستان افراد ناموفق ندارند. و این اصلا وظیفه رسانهها نیست. برای اجتناب از خطای بقا، باید نبش قبر را خودت انجام دهی.
تو نیز در هنگام برخورد با پول و ریسک، با خطای بقا مواجه خواهی شد: تصور کن که یک دوست شروع به کار میکند. تو هم جزو سرمایهگذاران بالقوه هستی و تصور میکنی یک فرصت واقعی به دست آوردهای: این فرصت میتواند ساخت یک گوگل دیگر باشد. شاید تو خوششانس باشی. اما واقعیت چیست؟ محتملترین سناریو این است که این شرکت نمیتواند حتی از خط شروع عبور کند. دومین نتیجه محتمل این است این شرکت در سه سال آینده ورشکست خواهد شد. از میان شرکتهایی که در سه سال اول دوام میآورند، اکثرشان هرگز بیش از ده کارمند نداشتهاند. بنابراین، تو هرگز نباید پولی که به سختی بهدست آوردهای را در معرض خطر قرار دهی؟ الزاما این طور نیست. اما باید این را بدانی که خطای بقا در کار است و مانند خرده شیشه، بر سر راه موفقیت قرار دارد.
شاخص متوسط صنعتی داوجونز را در نظر بگیر. این شاخص شامل شرکتهایی است که از مشکلات جان سالم به در بردهاند. شرکتهای شکستخورده و کوچک وارد بازار بورس نمیشوند؛ با این حال، این شاخص نشاندهنده فعالیتهای تجاریاست. شاخص بورس نشانگر اقتصاد یک کشور نیست. همچنین رسانهها از همه موسیقیدانان گزارش تهیه نمیکنند. تعداد زیاد کتابها و مربیانی که در زمینه موفقیت وجود دارد، تو را باید بدبین کند؛ افراد ناموفق در مورد شکستهای خود کتاب نمینویسند و سخنرانی نمیکنند.
خطای بقا میتواند (به خصوص هنگامی که تو یکی از اعضای تیم «برنده» میشوی) بسیار مخرب باشد. حتی اگر موفقیت تو ناشی از تصادف محض باشد، شباهتهایی با دیگران پیدا خواهی کرد و وسوسه میشوی که آن را «عامل موفقیت» بنامی. با این حال، اگر تاکنون به قبرستان افراد و شرکتهای شکست خورده سر زده باشی متوجه شدهای که ساکنین آنجا نیز بسیاری از ویژگیهایی که از علل موفقیت تو هستند، را داشتهاند.
اگر چند دانشمند یک پدیده خاص را بررسی کنند، تعدادی از این بررسیها بهطور تصادفی، نتایجی را ارائه میدهند که از نظر آماری معنادار خواهند بود، مثلا رابطه بین مصرف شراب قرمز و امید به زندگی بالا. چنین مطالعاتی کاذب بلافاصله مورد توجه و محبوبیت قرار میگیرند. در نتیجه تو تحقیقاتی که نتایج «خسته کننده» اما صحیح دارند را نمیخوانی.
خطای بقا به این معنی است: مردم اساسا شانس موفقیت خود را بیش از حد تخمین میزنند. با سر زدن به قبرستان پروژهها، سرمایهگذاریها و شغلهایی که زمانی امیدوارکننده به نظر میرسید، از ایجاد چنین خطاهایی در خود جلوگیری کن. قدم زدن در این قبرستان غمانگیز، اما برای شفاف شدن ذهن لازم میباشد.
حالا شما هم مثال هایی از شکست هاتون رو بگید که شانس موفقیت خودتون رو بیش از حد بالا میدونستید و به قول آقای دوبلی دچار خطای بقا شدید.
مثال من خودم انقدر به دانشم توی ارز دیجیتال اعتماد داشتم که بخش زیادی از سرمایه ۴ سال قبلم رو به خاطرش از دست دادم.