امجدیه ، خانه ای کوچک برای پر کردن قلب های بزرگ

برای هر انسان ، یک مکان و فقط یک مکان می تواند حکم خانه را داشته باشد .
مکانی که در آن رویا های انسان به واقعیت تبدیل می شوند و در آنجا قهرمانانی متولد می شوند . بله ، فقط یک مکان می تواند خانه آدمی باشد .
ورزشگاه امجدیه یک خانه برای ایرانی ها بود . با آن سکو هایی که آنقدر به زمین نزدیک بود که می توانستید صدای داد زدن های مربی ها ، صدای سوت داور ، صدای به حرکت در آمدن توپ و صدای دویدن های زیر باران را بشنوید و نزدیکتر از هر جایی دیگر به دیدار قهرمانان خود برویم . اما سکو های چوبی که بعد ها سیمانی شد با آن چمن هایی که گاهی سبز و گاهی زرد بودند ، راز های زیادی در قلب خود داشتند . راز هایی که می توانست کل امجدیه را فرا بگیرد .
در امجدیه ، حسی باورنکردنی حاکم بود . مهم نبود که طرفدار کدام تیم هستید و از کجا می آیید ، همیشه در یک روز مشخص به ورزشگاه می آمدید و بزرگترین اتفاقات تاریخ فوتبال ایران را در این ورزشگاه می دیدید .
حس این ورزشگاه اینطوری بود . حتی زمانی که به استرالیا در راه رسیدن به جام جهانی 1974 شکست خوردیم و اشک می ریختیم ، در آن شوق وصف ناپذیری وجود داشت که آلمان قهرمان 1974 نیز نمی توانست همچین حسی را با قهرمانی به وجود آورد .
بعد ها نیز ورزشگاه آریامهر (آزادی امروزی) ساخته شد و آن را برای این طراحی کرده بودند که بتواند جای امجدیه کوچک را بگیرد اما یک چیز را فراموش کرده اند . امجدیه مهد قهرمانانی بود که تاریخ را نوشتند و در همان گوشه و کنار های تاریخ ، سکوت کرده اند .
مهم نبود ورزشگاه جدید چند متر ارتفاع و وسعت دارد ، هیچگاه نمی توانست قلب های ایرانیان را تسخیر خود کند زیرا آنجا امجدیه نبود .
امجدیه پر از رنگ های مختلف بود . گاهی بخاطر تاج/استقلال آبی می شد و گاهی بخاطر شاهین سفید می شد . گاهی رنگ سفید و قرمز پاس را می گرفتیم و گاهی رنگ خورشید دارایی را می گرفت و هر طرفداری که به آن ورزشگاه می آمد ، راز هایی از تیم خود به جا می گذاشت .
در امجدیه برای بار نخست ، سر طلایی ایران ، همایون بهزادی را در حال پریدن برای سر زدن ، توپچی تخت جمشید غلامحسین مظلومی در حال دریبل زدن ، مرد تعصبی آبی ها علی جباری در حال گل زدن ، پرویز خان قلیچ خانی را در حال تنه زدن به بازیکنان حریف با آن بازوبند سفید کاپیتانی ، عزیز فوتبال ایران ، عزیز اصلی در حال پاس دادن ، عقاب تیزپرواز آسیا ، ناصر حجازی در حال گرفتن توپ مانند یک صخره نامرئی در مقابل تیم حریف را می دیدید .
در امجدیه ، برای اولین بار می توانستید جنگ میان کوچک ها و بزرگ ها را ببینید همان گونه که تیم های شهرستانی به امجدیه می آمدند و در مقابل بزرگان آن موقع فوتبال ایران ، مبارزه می کردند و نام خود را در آن ورزشگاه ثبت می کردند .
شاید امجدیه کوچک بود اما با همان کوچکی می توانست قلب های بزرگی را پر کند . کاری که هیچ ورزشگاهی نمی توانست برای ایرانیان انجام بدهد .
شاید روزگاری روزی دوباره به امجدیه بازگردد و شاید روزی ورزشگاهی مانند امجدیه ساخته شود اما یک چیز حتمی است و آن این است که امجدیه برای همیشه خانه ای کوپک برای پر کردن قلب تک تک ایرانیان است و مهم نیست که نامش را به شیرودی تغییر دهید یا نه ، آنجا همیشه امجدیه می ماند با آن خاطرات رنگین از قهرمانانی که روزی تاریخ سازی می کردند .
امجدیه خانه ای برای من ، شما و همه ایرانیان !
امجدیه خانه ای برای قهرمانان طلایی !