روایت کشته شدن قهرمان شاهنامه و سردار ساسانی رستم فرخزاد

رستم فرخ هرمز یا رستم فرخزاد آخرین سردار نامدار ایرانی و جانشین یزدگرد سوم پادشاه ساسانی بود او قهرمان ملی در قرن هفتم بوده و در اواخر حکومت ساسانی زمامدار خراسان نیز بوده است پدر رستم به دلیل نیرنگ های آزرمیدخت کشته شد و رستم به خاطر خونخواهی پدر به پا خواست و طبق روایت های تاریخ طبری اورا از سلطنت خلع کرده و سپس چشمان وی را نابینا کرد و در ادامه یزدگرد سوم را به تخت پادشاهی نشانده و خود تمام کمال به خدمت وی در ارتش به عنوان اسپهبد و زمامدار خراسان درآمد که در جنگ قادسیه در هنگام دفاع از وطن به شهادت میرسد |
|
پیش زمینه در عربستان خلیفه وقت عمر در خطبه ای خطاب به پیروانش گفت: «ای مردم خداوند شما را بزبان رسول خویش گنج خسروان و قیصران وعده داده است، پس برخیزید و جنگ با فارس را ساز کنید.» بعد از سخنرانی خلیفه اعراب خود را به صورت گروهی به پشت مرز های ایران رساندن و در ابتدا به حمله و غارت روستا های مرزی پرداختند. در همین هنگام تقاضای کمک از سوی ساکنان مرز های ایران به گوش یزدگرد میرسد ولی وی پس از مشورت با رستم به صبر و چاره جویی دعوت میشود و از هرگونه اقدام سریع و احساسی منع میشود و رستم از وی خواست تا کس دیگری را به جنگ با اعراب بفرستد زیرا به دلیل شرایط نابه سامان داخلی به عقیده رستم اگر سپاه ایران شکست سنگینی را متحمل شود دیگر چیزی جلودار آنها نخواهد بود و سپاه ایران دچار هرج و مرج خواهد شد.
|
روایت تاریخ طبری از کشته شدن رستم پس از اینکه درخواست کمک از جانب مردم منطقه به وسیله «آزاذ مرد» فرماندار منطقه جنگ زده به نزد یزدگرد مرتب تکرار شد، پادشاه جوان به هیجان آمد، از تدبیر چشم پوشید و رستم را به منطقه فرستاد. رستم در منطقه ساباط فرود آمد و آماده برای جنگ شد. دو طرف طی چهارماه با فرستادن نماینده هایی به مذاکره پرداختند که در آخر ایرانیان متوجه انگیزه اعراب برای تصاحب ثروت و منابع ایران و یا کشته شدن و رفتن به بهشت شدن.پس از آن نبرد قادسیه به وقوع پیوست که در آن نبرد طی سه روز نبرد سختی بین طرفین جنگ رخ داد وهردو طرف تلفات سنگینی را متحمل شدند ولی در روز چهارم باد شدیدی طرف ایرانیان وزید و گرد و خاک شدیدی سپاه ایران را در بر گرفت که نتیجه آن کشته شدن رستم و شکست سپاه ساسانی شد. روایت تاریخ طبری از آن جنگ:«به نوشتهٔ طبری در آخرین روز نبرد قادسیه، طوفان شن شدیدی به سمت سپاه ایران وزیدن گرفت به شکلی که سایبان تخت رستم از جا کنده شد و به رود عتیق افتاد. رستم برای در امان ماندن از طوفان، پشت یک اَستَر که باری بر آن بود، پناه گرفت. هلالبن علفه که رستم را نمیدید و از حضورش خبر نداشت طناب بار اَستَران را با شمشیر برید و یکی از لنگهها روی رستم سقوط کرد به شکلی که مُهرههای پشتش شکست. پس از آن هلال ضربتی به او زد و رستم به سوی عتیق رفت و خود را در آب افکند. هلال از پی او داخل رود پرید و پای رستم را که در آب فرورفته بود گرفت پس از آنکه بیرونش کشید آنقدر با شمشیر به پیشانیش زد تا جان داد. سپس جسد رستم را زیر پای اَستران انداخت و روی تخت رفت و فریاد زد که «رستم کشته شد شما را به خدای کعبه سوی من آیید». افراد زیادی تکبیرگویان دور هلال جمع شدند به شکلی که تخت دیده نمیشد.با مرگ رستم فرخ زاد، سپاه ساسانی روحیه خود را از دست داد و اسپهبدان کنترل نیروها را از دست دادند. بخش بزرگی از سپاه در هرج و مرج پیش آمده کشته شدند و پس از قطعی شدن شکست، سایرین نیز تسلیم گردیدند. به گفتهٔ طبری بازماندگان لشکر ایرانیان پس از آنکه به رود عتیق ریختند با نیزهٔ اعراب کشته شدند و کسی از سی هزار تَن زنده نماند به نوشتهٔ طبری با پایان جنگ، سعد بن ابیوقاص از هلال جویای نحوهٔ کشتن رستم شد و پس از آنکه هلال گفت «به پیش سر و بینیاش ضربت زدم» خواست که جنازهٔ رستم را برایش بیاورد و به او گفت: «برهنهاش کن و هرچه خواستی به تَنَش واگذار». طبری در مورد سرنوشت جسد رستم آوردهاست تنی چند از عبادیان پیش سعد آمدند و گفتند: «ای امیر پیکر رستم را بر در قصر تو دیدیم که سَر دیگری بر آن بود و از ضربت درهم کوفته بود» و سعد بخندید» و فردوسی در این مورد میفرماید: کشاورز جنگی شود بی هنر/ نژاد و هنر کمتر آید به بر |
منابع:ویکی پدیا-تاریخ طبری-دوقرن سکوت |