user content badge

رفتی و نمیشوی فراموش ?

۵۲۳ بازدیدپنجشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۱ - ۱۶:۱۳
۱۱ دیدگاه
رفتی و نمیشوی فراموش ?
مولانای  جان ❤
مولانای جان ❤

رفتی و نمی‌شوی فراموش

می‌آیی و می‌روم من از هوش

 

سحر است کمان ابروانت

پیوسته کشیده تا بناگوش

 

پایت بگذار تا ببوسم

چون دست نمی‌رسد به آغوش

 

جور از قبلت مقام عدل است

نیش سخنت مقابل نوش

 

بی‌کار بود که در بهاران

گویند به عندلیب مخروش

 

دوش آن غم دل که می‌نهفتم

باد سحرش ببرد سرپوش

 

آن سیل که دوش تا کمر بود

امشب بگذشت خواهد از دوش

 

شهری متحدثان حسنت

الا متحیران خاموش

 

بنشین که هزار فتنه برخاست

از حلقه عارفان مدهوش

 

آتش که تو می‌کنی محال است

کاین دیگ فرونشیند از جوش

 

بلبل که به دست شاهد افتاد

یاران چمن کند فراموش

 

ای خواجه برو به هر چه داری

یاری بخر و به هیچ مفروش

 

گر توبه دهد کسی ز عشقت

از من بنیوش و پند منیوش

 

سعدی همه ساله پند مردم

می‌گوید و خود نمی‌کند گوش

 

 

❤ سعدی جان ❤

 

? غزلیات سعدی / دیوان اشعار ، غزل ۳۳۶?

دسته بندی
برچسب ها
مطالب مرتبط
مشاهده همه
موردی یافت نشد!
tarafdariتمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به طرفداری است. شما می توانید از سایت طرفداری در صورت پذیرش مرام‌نامه استفاده نمایید.
همراه با طرفداری
سرویس ها
تیم های داخلی
تیم های خارجی
رقابت ها
سایر