روشنفکر محبوب رضاخان

تقریبن تمام تاریخ ایران کلنگیه.....یعنی همیشه هر حکومتی میومده کلیت حکومت قبل از خودشو نابود میکرده تا از صفر شروع کنه ( آخرین نمونه هم 57 بود که حکومت جدید تمام دستاوردها و میراث حکومت قبلو منکر شد، تمام منابع انسانی و نرم افزاریشو نابود کرد و نتیجشم شد اینکه بعد چهل سال آرزوی همه همون وضعیت قبل پنجاه و هفته!!)
فقط یک بار این دور باطل شکل نگرفت؛ حکومت پهلوی که بنیانگذارش رضاخان پس از به قدرت رسیدن نه تنها سران و رجال قاجارو قتل عام نکرد و فراریشون نداد بلکه باهاشون تعامل کرد و ازشون بهره گرفت.....در نتیجه عصر رضاخانی تبدیل شد به عصرطلایی تجمع روشنفکران و نخبگان در ساختار حکومت؛ دوران بی تکراری که نخبگان گردن کلفت در حد فروغی، مخبر السلطنه، تیمورتاش، قوام در منصب نخست وزیری، و غولایی مثل تقی زاده، حکمت، داور، علاء ، مصدق، صدرالاشراف (به این بهونه یادکنیم از فرزند پسرعموش: حمیدرضا صدر فقید) در رتبه های بالای وزارت و دیپلماسی دست به دست هم در کمتر از دودهه با شتاب بالا و اتکا به مشت آهنین پهلوی اول، ایرانو توسعه دادن؛
تاثیر و نقش هر یک ازین بزرگان ایرانساز و چالشهایی که با شاه پیدا کردن بارها مورد بررسی قرارگرفته ولی بین همه رجال عصر طلایی ایران، به روشنفکری که بیش از بقیه مورد علاقه رضاشاه بود و شاید بیشترین تاثیر فکریو روی شاه داشت کمتر اشاره شده: علی اکبر سیاسی
تا جایی که رساله دکترای علی اکبر سیاسی در سوربن با عنوان «ایران و غرب» رو میشه مانیفست دوران رضاخانی محسوب کرد: توسعه و تجدد آمرانه از طریق ایجاد موسسات تمدنی، ،مهندسی اجتماعی، وحدت کشور، یکپارچگی قومی و زبانی و پوششی....
این رساله ابتدا بعنوان منشور انجمن ایران جوان به رضاشاه معرفی شد؛ علی اکبر سیاسی در دیدار با رضاشاه انجمن خودشو چنین معرفی کرد : "ما تعدادی جوان میهن پرستیم که از عقب ماندگی ایران عذاب میکشیم" و شاه در پاسخش گفت: "آنچه شما نوشته و می گویید من در عمل پیاده خواهم کرد"
جالب اینجاست علی اکبر سیاسی به رغم این حد مقبولیت و نفوذ نزد رضاشاه هرگز هیچ پست سیاسی رو نپذیرفت و تنها به ریاست دانشگاه تهران معطوف موند....باقی بقای نام همه روشنفکران اصیل ایرانزمین