خب از امروز ، هر روز یک داستان یا حکایت زیبا و آموزنده برای شما دوستان عزیز میگذارم ، ان شاءالله ? داستان اول:
۲۵۵ بازدیدشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۰ - 0۹:۵۰
۶ دیدگاه
شخصی مسجدی ساخت بهلول ازاو پرسید :
مسجد رابرای رضای خدا ساختی یااینکه بین مردم شناخته شوی؟
شخص پاسخ داد :
معلوم است برای رضای خداوند!
بهلول خواست اخلاص شخص را بیازماید.
در نیمه های شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است
صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد آمدند نوشته روی دیوار را میخواندند و میگفتن خدا خیرش بدهد چه انسان خَیِّری
آن شخص طاقت نیاورد و فریاد سر داد ایُّهاالناسّ بهلول دروغ میگوید!
این مسجد را من ساختم، من از مال خود خرج کردم و شما او را دعای خیر میکنید!
بهلول خندید و پاسخ داد
معامله تو باخلق بوده نه با خالق!