مقاله انقلاب در آلمان : پروفسور رالف رانگینک و تغییر آلمان ! | بخش اول

عصر جدید فوتبال آلمان در تلویزیون و اندکی قبل از کریسمس 1998 آغاز شد. اواخر شب، یک مجری جوان با موهای فرفری به میلیونها بیننده آخرین نسخه از یک برنامه محبوب ورزشی در آلمان خوشامد گفت. نام او مایکل استینبشر بود. او زمانی فوتبالیست نسبتا با استعدادی بود و تقریباً هفت سال در تیم جوانان دورتموند به میدان رفته بود. او بعدها در دسته سوم نیز بازی کرد تا اینکه به این نتیجه رسید که روزنامهنگاری برای او امیدبخشتر از تلاش برای ورود به عرصه فوتبال حرفهای است.
در آن شنبه شب خنک و نهچندان سرد، استینبشر هنگام معرفی مهمان اصلی خود در برنامه، در مقابل تخته سیاه نمایش دهنده تاکتیکها ایستاد؛ مردی 40 ساله با کت و شلوار تیره با عینکی که به عینک جان لنون معروف بود. بعد از دست زدن تماشاگران حاضر در استودیو، استینبشر گفت: “ما سالهاست که درباره سیستم چهار مدافع روی یک خط و منطقه یارگیری صحبت میکنیم. اما انگاری وقتی درباره این سیستم بحث میشود، کسانیکه در حال تماشای این نمایش هستند با خود میگویند، من واقعا نمیفهمم این سیستم چیست؟” استینبشر سپس حرکت کرد و از مهمان خود پرسید:” میتوانید خلاصه آن را برای ما توضیح دهید؟” آن مرد با عینک جان لنون نیز لحظهای توقف کرد، سپس نگاهی انداخت و انگار نمیدانست باید از کجا شروع کند. او سپس گفت که دفاع 4 نفره خطی، ابزاری برای عقب زمین تیم خودش بود که میخواست با استفاده از “پرس شدید” بازی کند.
او با لهجه سوابین (یک لهجه آلمانی) صحبت میکرد، اما گویش او به اندازه یورگن کلینزمن غلیظ نبود و میشد متوجه صحبتهایش شد. حتی وقتی او گرم گرفت و آهنربا را در تخته تاکتیکها جابهجا میکرد، بهشوخی درباره هافبکهای توپ نگهدار از لفظ “جاروبرقی” استفاده کرد و توضیح داد که چگونه همه بازیکنان تیم به صورت واحد به سمت محل توپ حرکت میکنند. این یک لحظه حساس در تاریخ فوتبال آلمان بود، اما قطعا در آن زمان کسی این موضوع را نمیدانست. این شب دسامبر نمادی از فضای تغییر بود که میخواست کل فرهنگ بازی را درگیر خود کند و سرانجام به دوران جدید فوتبال آلمان منجر شود. در اواخر سال 1998، تمام دستاوردهای آن مرد عینکی مورد تمسخر و انتقاد بود.
مدتی بعد، از اریش ریبک که بهتازگی سرمربی تیم ملی آلمان شده بود، درباره بزرگترین اتفاق ناامیدکننده در طول 100 روز اول حضور در این پست پرسیده شد. سرمربی 61 ساله با کینهای حیرتانگیز اینگونه پاسخ داد: “من از بحثهای اغراقآمیز درباره سیستمهای تاکتیکی ناامید شدهام. آنچه در روز شنبه اتفاق افتاد نشان می داد که گویی مربیان شاغل در بوندسلیگا دستهای از انسانهای احمق هستند.”
بسیاری از اهالی فوتبال و بخش زیادی از رسانهها نیز نسبت به تاکتیکهای آن “همکار” انتقاداتی داشتند. از این گذشته او هرگز یک بازیکن حرفهای نبوده و هرگز بالاتر از دسته سوم بازی نکرده است. او هنگام حضور در آن برنامه تلویزیونی نیز در بوندسلیگا مشغول نبود و در یک تیم دسته دومی فعالیت میکرد، پس عجیب نبود که با آن کت و شلوار و عینک، به طعنه و با خنده برای صدا کردن نامش از کلمه پروفسور استفاده شود.
و دلیل دیگری وجود داشت که چرا کسی به آن برنامه ورزشی شبانگاهی به عنوان یک لحظه سرنوشتساز نگاه نمیکرد: “پروفسور” به نظر نماینده تغییری بود که نیازی به آن دیده نمیشد. فوتبال آلمان مثل همیشه موفق و مستحکم بود. علیرغم ناکامی تیم ملی در تابستان گذشته در جام جهانی فرانسه، این تیم مدافع عنوان قهرمانی اروپا بود و باشگاههای آلمانی مانند دورتموند و شالکه در سال گذشته در لیگ قهرمانان و جام یوفا قهرمان شده بودند. او در شرایطی در حال توضیح دادن دفاع چهار نفره روی یک خط بود که در همان مقطع بایرن مونیخ با رهبری سوئیپر خود لوتار ماتیوس 38 ساله، در حال رسیدن به فینال لیگ قهرمانان سال 1999 بود.
بیشتر مردم فکر می پکردند همه چیز خوب است. هیچ دلیلی برای گوش دادن به صحبت مردی که مربی تیم ملی او را بهسادگی “یک همکار” معرفی میکرد وجود نداشت و تقریبا انگار نمیدانست که نام او، رالف رانگنیک است.