تاپ سیکس (بهترین بازیگران مرد)

کاری از حزب استادان
6:آلپاچینو آل پاچینو با نام کامل آلفردو جیمز پاچینو در شهر منتهن آمریکا، در 25 آوریل 1940 به دنیا آمد.آل پاچینو در سن 29 سالگی برای اولین بار با بازی در فیلم ناتالی، به ایفا نقش پرداخت. 2 سال پس از آن، در فیلم «وحشت در نیدل پارک» بازی کرد اما باعث معروفیت وی نشد.شهرت آل پاچینو در سن 32 سالگی و با بازی در فیلم پدرخوانده به دست آمد. این فیلم به عنوان شاهکار سینما جهان با بازی فوق العاده آل پاچینو در نقش مایکل کورلئونه،بازی مارلون براندو در نقش ویتو کورلئونه و با کارگردانی فرانسیس کوپولا شناخته شد. در سال 1974 در فیلم پدرخوانده 2، لقب بهترین نقش سنگدل تاریخ سینما جهان را گرفت. سپس او با ایفا نقش در فیلم «بعد از ظهر سگی» در سال 1975 و فیلم «عدالت برای همه» در سال 1979 به اوج شهرت خود رسید. فعالیت حرفهای پاچینو در اوایل دهه ۱۹۸۰ دچار اخلال شد؛ حضور او در فیلم بحثبرانگیز گشتزنی و فیلم نویسنده،مورد انتقاد گسترده منتقدین قرار گرفت. فیلم گشتزنی همچنین باعث بروز اعتراضات از سوی اجتماع همجنسگرایان نیویورک شدهبود. با این حال، بازی پاچینو در فیلم صورتزخمی (۱۹۸۳) به کارگردانی برایان دی پالما به بخشی برجسته از حرفه کاری او و یک نقش ماندگار تبدیل شد. این فیلم پس از اکران ابتدا به خاطر محتوای خشونتآمیز مورد سرزنش منتقدان قرار گرفت، ولی بعدتر تحسین آنها را به دست آورد. صورتزخمی در گیشه نیز موفق عمل کرد و در آمریکا بیش از ۴۵ میلیون دلار فروش داشت.او تا به حال هشت بار نامزد دریافت جایزه اسکار شده است. پاچینو در سال 1992 با بازی در نقش سرهنگ فرانک اسلید در فیلم بوی خوش زن توانست جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به دست آورد. |
---|
5:دنیل دی لوییس سر دنیل مایکل بلیک دی لوئیس (Sir Daniel Michael Blake Day-Lewis) در بیست و نهم آوریل سال ۱۹۵۷ در لندن به دنیا آمد. دنیل اوایل دههی هشتاد علاوه بر تئاتر در یکی از قسمتهای سریال شوزترینگ (Shoestring) تحت عنوان کشاورز همسری داشت (The Farmer Had a Wife) محصول شبکه BBC نیز ظاهر شد. دومین حضور سینمایی وی نقش کوتاهی بود در فیلم گاندی (Gandhi) به کارگردانی ریچارد اتنبرو که در سال ۱۹۸۲ اسکار بهترین فیلم را از آن خود کرد. در همان سال در نمایش بزرگی با نام کشوری دیگر (Another Country) نقش اول را به دست آورد. او در ادامه در فیلم بونتی (The Bounty) به کارگردانی راجر دونالدسون که بازسازی فیلم شورش در کشتی بونتی (Mutiny on the Bounty) به حساب میآمد، همبازی لارنس اولیه، مل گیبسون و آنتونی هاپکینز شد.دنیل در ادامه در فیلم مستقل رختشویخانه زیبای من (My Beautiful Laundrette) به کارگردانی استفن فریرز نقش یک پانک را بازی کرد که رابطهای را در لندن با یک مرد پاکستانی آغاز میکند ولی در واقع حضورش در فیلم اتاقی با یک چشم انداز (A Room with a View) به کارگردانی جیمز ایوری بود که او را به عموم مردم شناساند. A Room with a View علاوه بر اینکه نامزد دریافت ۸ جایزه اسکار شد، سکوی پرتاپی بود برای بازیگرانی همچون او، روپرت گریوز و هلنا بونهام کارتر.دی لوئیس با نقش آفرینی فوق العادهاش به عنوان یک معلول در فیلم پای چپ من (My Left Foot) به کارگردانی جیم شریدان، متد جدیدی را در بازیگری به وجود آورد و حاصل آن، تصاحب تعداد زیادی از جوایز معتبر سینمایی از جمله اسکار و بفتا بود. او برای بهتر ایفا کردن نقش خود به طور مرتب به کلنیکی در دوبلین رفته و معلولین مختلف را ملاقات میکرد. بعضی از این معلولین حتی قادر نبودند صحبت کنند. با شروع فیلمبرداری، دنیل تصمیم گرفت به طور کامل به شخصیتش در فیلم نفوذ کرده و تمام جنبههای زندگی او را درک کند. از این رو هر روز حتی بعد از اتمام فیلمبرداری نیز حاضر نمیشد از نقش خود خارج شود، به طوری که این دست اندرکاران فیلم بودند که او را جابجا کرده و حتی غذای وی را میدادند. او در کل زمان فیلمبرداری از ویلچرش جدا نشد! دنیل با فیلم به نام پدر (In the Name of the Father) جیم شریدان، یکی دیگر از سختترین نقشهای حرفهایش را تجربه کرد. برای اجرای این نقش چندین کیلو از وزنش را کم کرد. تمام مدت لهجهی ایرلندی صحبت کرد. خود را در یک سلول حبس کرده و از زندانبانان خواست مثل زندانیان دیگر با او برخورد کنند و به وی ناسزا بگویند.او یک سال بعد در اقتباس مارتین اسکورسیزی از رمان ادیت وارتون با نام عصر معصومیت (The Age of Innocence) ایفاگر نقش نیولند آرچر شد. برای این نقش نیز پیش از شروع فیلمبرداری، دو ماه لباسهای اشرافی قرن نوزدهم پوشید و با شنل و کلاه خود عصا به دست در نیویورک شروع به پرسه زدن کرد. دنیل سال ۱۹۹۶ در فیلم بوته آزمایش (The Crucible) بر اساس فیلمنامهای از آرتور میلر فقید، همبازی وینونا رایدرو پل اسکافیلد شد. او هنگام فیلمبرداری این کار، برای اولین بار همسر آیندهاش یعنی ربکا میلر (دختر آرتور میلر) را ملاقات کرد. یک سال بعد، با بازی درنقش یک بوکسور ایرلندی تازه از زندان آزاد شده درفیلم بوکسور (The Boxer)، سومین همکاریاش را با شریدان تجربه کرد. او برای ایفای بهتر نقش خود، مدتی را با بری مک گیگان، قهرمان اسبق بوکس جهان، به تمرین پرداخت. پساز ۵ سال دی لوئیس با فیلم دیگری از اسکورسیزی، تحت عنوان دار و دستههای نیویورکی (Gangs of New York) به دنیای سینما بازگشت. او که در تمام مدت فیلمبرداری با لهجهی غلیظ نیویورکی صحبت میکرد، برای بازی در نقش بیل قصاب مدتی را در یک قصابی شاگردی کرد. همچنین دو بازیگر سیرک را استخدام کرد تا کار نمایشی با چاقو را به او بیاموزند. در صحنهی مبارزهاش با دی کاپریو، دماغش میشکند اما همچنان کار را ادامه میدهد. در مقطعی از فیلمبرداری هم به ذات الریه دچار میشود. او در تمام این مدت، برای آمادگی رو حی خود فقط به آهنگهای امینم گوش میکرد.دی لوئیس ، برای بازی خیره کنندهاش در فیلم خون به پا خواهد شد (There Will Be Blood) به کارگردانی پل توماس اندرسون، علاوه بر کسب دومین جایزه اسکار خود، تعداد زیادی از جوایز سینمایی دیگر را هم به خانه برد. او پس از گرفتن جایزه بهترین بازیگر انجمن بازیگران سینما، آن را به هیث لجر تقدیم کرد. دنیل در این باره توضیح میدهد که برای ایفای نقش خود، بسیار از بازی هیث لجر در فیلم کوهستان بروکبک (Brokeback Mountain) الهام گرفته است. دی لوئیس، همواره از هیث لجر به عنوان یکی از محبوبترین بازیگرانش نام میبرد. لینکولن (Lincoln) به کارگردانی استیون اسپیلبرگ فیلم دیگر او بود که اقتباسی از کتاب «تیمی از رقبا: نبوغ سیاسی لینکولن» به حساب میآمد. دنیل برای اجرای نقش رئیس جمهور سابق آمریکا، یک سال از اسپیلبرگ وقت خواست تا بتواند خودش را جای وی قرار بدهد. او در این مدت بیش از ۱۰۰ کتاب دربارهی این شخصیت خواند و از لحاظ چهره هم خود را به شکل و شمایل وی در آورد. بعد از نمایش فیلم، منتقدین بازی او را ستودند به طوری که همه از پیش میدانستند تمام جوایز بهترین بازیگر مرد سال در مراسم مختلف، به وی تعلق خواهد گرفت. در نهایت او در کنار تصاحب انبوهی از جوایز سینمایی، تنها بازیگر مردی لقب گرفت که برندهی ۳ جایزهی اسکار نقش اصلی شده است و بدین ترتیب، عنوان پرافتخارترین بازیگر مرد اسکار را از جک نیکلسون گرفت. دی لوئیس مدتی بعد اعلام کرد از آنجایی که بازی در نقش لینکولن، برای وی بسیار طاقت فرسا بوده قصد دارد فعلا به استراحت بپردازد.دنیل دی لوئیس پس از یک دوری ۵ ساله، در دومین همکاری خود با پل توماس اندرسون، با بازی در نقش یک طراح مد و لباس در لندن دهه ۵۰ در فیلم رشته خیال (Phantom Thread) که خودش هم در نگارش فیلمنامهی آن نقش داشت، بازگشت شیرینی را به دنیای سینما تجربه کرد هرچند با انتشار خبر بازنشستگی وی پس از «رشته خیال» مدتی پیش از نمایش فیلم، کام طرفدارانش تلخ شده بود. فیلمی که خود دنیل نیز تا به امروز به تماشای نسخهی نهایی آن ننشسته است. |
4:مارچلو ماسترویانی: مارچلو ماسترویانی در ۲۸ سپتامبر ۱۹۲۴ در فونتانا لیری روستای کوچکی در استان فروزینونه زاده شد. و از اواخر ۱۹۴۰ شروع به بازی در سینما کرد. در اوایل ۱۹۴۸ بود که به عضویت شرکت بازیگری لوچینو ویسکونتی کارگردان vive le foot ایتالیایی درآمد. در دهه ۱۹۵۰ در فیلمهای مهمی چون شبهای سفید و معامله بزرگ در خیابان مدونا ایفای نقش کرد و در ۱۹۶۰ در فیلم «زندگی شیرین» ساخته فدریکو فلینی ظاهر شد. در این فیلم او در نقش یک روزنامهنگار رومی تصویر نویی از یک قهرمان عصر جدید ارائه میکند. در فیلم شب با میکلآنجلو آنتونیونی همکاری میکند. اما ارتباط نزدیکش با فدریکو فلینی باعث میشود که در نقش بدلی از او در فیلم هشت ونیم بازی کند. استعداد ماسترویانی در کمدی باعث میشود که اولین جایزه بازیگری اش را جهت بازی در فیلم طلاق به سبک ایتالیایی در ۱۹۶۲ کسب کند. در زمانهای که ماسترویانی شروع به بازیگری کرد و پس از بازی در چند فیلم مهم از کارگردانان معروف اروپا به شهرت و محبوبیت رسید به راحتی میتوانست مانند آلن دلون، سیمون سینیوره، ژان لویی ترنتینیان، ژانپل بلموندو یا سوفیا لورن جذب سینمای هالیوود شود و در با ایفای نقشی ثابت شبیه به آن نقشهایی که وی را ستاره کرده بود و ادامه دادن همان سبک بازیگری تبدیل به سوپراستاری هالیوودی شده و آینده خود را از نظر مالی و شهرت بیمه کند اما ماسترویانی تا انتهای عمر دلبسته سینمای اروپا و فیلمهای روشنفکرانه از کارگردانان بزرگ باقی ماند و لذت کار در اروپا را با درگیر شدن در فضای هنر صنعت هالیوود تاخت نزد و در واقع یکی از ویژگیهای منحصر به فرد این بازیگر اروپایی این بود که هیچگاه تحت تأثیر جریان اقتصادی و پر زرق و برق سینمای هالیوود ذوق زده عمل نکرد و اگر تشخیص میداد که فیلمی از نظر هنری ظرفیت آن را دارد که در آن نقش آفرینی داشته باشد، در آن شرکت میکرد و در غیر این صورت هرگز تصمیمی نگرفت که اعتبارش را زیر سؤال ببرد. |
---|
3:جیمز استوارت جیمز متیلد استوارت در ۲۰ مهٔ ۱۹۰۸ در شهر ایندیانای ایالت پنسیلوانیا به دنیا آمد. او در فهرست صد ستارهٔ تمام دوران مجلهٔ امپایر در جای دهم ایستاد. در نظرسنجی سال ۱۹۹۹ اینترتینمنت ویکلی بهترین هنرپیشهٔ کلاسیک لقب گرفت. بنیاد فیلم آمریکا او را بهعنوان سومین فرد در فهرست پنجاه بازیگر اسطورهای قرار داد؛ ستارهای که بیرنگ درخشید. او برندهٔ اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای فیلم داستان فیلادلفیا (۱۹۴۰) شد. همچنین، نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد برای فیلم هاروی (۱۹۵۰) گلدن گلوب شد. سرگیجه بسیاری این فیلم هیچکاک را بهترین فیلم جیمز استوارت و کامل ترین آنها می دانند. وی در این فیلم به پختگی در بازیگری رسیده و متن عالی بوآلو نارسژاک با عنوان اصلی «در میان مردگان» آن قدر کامل به نظر می رسد که هیچکاک را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. البته نباید حضور موثر و انتخاب به جای وی را در نقش مادلن در فیلم از نظر دور نگه داشت که به تکامل فیلم کمک زیادی کرده است. از آنجا که هیچکاک در سینمای خود جای زاویه دید قهرمان زاویه دید قربانی را مد نظر قرار می دهد این متن کاملا با نظرات وی انطباق دارد. با وجود این پایان تراژیک داستان را تغییر می دهد چرا که به پایان خوش برای مخاطب احترام می گذارد. تشریح یک قتل یک سال بعد وی در فیلمی از اتو پره مینجر با عنوان تشریح یک قتل بازی می کند که یکی از فیلم های متفاوت جنایی است و یادآور فیلم «شاهدی برای تعقیب» آگاتا کریستی است. وی نقش وکیلی را دارد که به شدت از یک مرد دفاع و بی گناهی وی را ثابت می کند اما در پایان در می یابد از یک گناهکار دفاع کرده است! مردی که لیبرتی والانس را کشت بازگشت دوباره به وسترن در کنار جان وین در سال ۱۹۶۱. نقش اصلی که معلمی آرام در میان عده ای هفت تیر کش زورگوست بر عهده استوارت بود و در آن درخشید. تیرانداز آخرین بازی در کنار جان وین در یک وسترن در سال ۱۹۶۳. جاین وین در این فیلم سرطان داشت و نقش یک هفت تیرکش رو به موت را بازی می کرد و آخرین فیلمش قبل از مرگ شد. کارگردانی خوب دان سیگل فیلم را دیدنی کرده است. خواب بزرگ دومین اقتباس از رمان ارزشمند ریموند چندلر با بازی کوتاه جیمز استوارت در نقش یک سرهنگ بیمار. بازیگر اصلی رابرت میچم در نقش کاراگاه فیلیپ مارلوست که در نسخه اولی همفری بوگارت نقش وی را بازی کرده بود. فیلم در لندن فیلمبرداری شد اما نتوانست موفقیت نسخه هوارد هاوکز را داشته باشد. |
2:هامفری بوگارت هامفری بوگارت در ۲۵ دسامبر ۱۸۹۹ درشهر نیویوک متولد شد. از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۲ در کمپانی نمایش یکی از بستگانش (ویلیام برادی) به نام استودیوی فیلم برادی به عنوان مدیر صحنه فعالیت داشت. در ۱۹۳۰ با کمپانی فاکس قراردادی بسته و برای اولین بار در فیلم کوتاه ۱۰ دقیقهای آنطوریهای برادوی با روث اتینگ و جون بلوندل همبازی شد. قرارداد او با فاکس تنها دو سال ادامه داشت و از آن پس تا ۵ سال در فیلمهای نازلی ظاهر شد. تا اینکه در سال ۱۹۳۶ با فیلم جنگل سنگی خود را تثبیت کرد و این مقدمه همکاری نسبتاً طولانی مدت و موفقیتآمیز او و کمپانی برادران وارنر شد. از سال ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۰ در ۲۸ فیلم ظاهر شد که اکثر آنها گانگستری و تنها ۲ مورد در ژانر وسترن بود. حضور در فیلمهای شاهین مالت در نقش سم اسپید به کارگردانی جان هیوستون و کازابلانکا از مایکل کورتیز از جمله چشمگیرترین نقش آفرینیهای بوگارت محسوب میشود. بوگارت در سال ۱۹۵۱ برای بازی در ملکه آفریقایی برنده جایزه اسکار و در سالهای ۱۹۴۲ و ۱۹۵۴ برای فیلمهای کازابلانکا و شورش کین نامزد کسب این جایزه شد. |
---|
1:مارلون براندو مارلون براندو جونیور، سوم آوریل ۱۹۲۴ در اوماهای نبراسکا چشم به جهان گشود، مادرش بازیگر تئاتر بود و پدرش در تولید مواد شیمیایی فعالیت داشت. 11 ساله بود که همراه با خانواده به ایلی نویز مهاجرت کرد. در این زمان والدینش از یکدیگر جدا شدند و مدتی کوتاه همراه با خواهرش جوسلین و فرانسز با مادرش زندگی کرد. او خود دربارهٔ دوران کودکیش میگوید:
آغاز تئاتر براندو در سال ۱۹۴۲ به مدرسه تئاتر حرفهای آمریکا پیوست و در این مکان به تجربههای کارگاهی تئاتر دست زد. پس از آن بود که سر از اکتورز استودیو درآورد و تحت آموزش استلا آدلر استاد بزرگ بازیگری زمان قرار گرفت و در این دوران، بازیگری به شیوه استانیسلاوسکی را آموخت. هر چند همواره با آدلر در کشمکش بود و عاقبت اکتورز استودیو را رها کرد.
آغاز سینما براندو ابتدا در 24 سالگی توجه رسانه ها را جلب کرد، زمانی که مجله "Life" یک عکس از خودش و خواهرش جولیین داشت که هر دو در برادوی ظاهر شدند. پس از درخشش روی صحنه در نمایش تئاتری «اتوبوسی به نام هوس» از سوی الیا کازان فیلمساز نامدار دوران دعوت شد تا در نسخه سینمایی این نمایش به نقش آفرینی مشغول شود. شخصیت استنلی کوالسکی در نسخه سینمایی نمایشنامه کلاسیک «اتوبوسی به نام هوس» با نام براندو عجین شد و شهرتی جهانی یافت. این فیلم و فیلم «در بارانداز» (هر دو به کارگردانی الیاکازان).
دهه 1950 در دهه ۱۹۵۰ نام براندو را به عنوان استعدادی جدید در بازیگری سینما بر سر زبانها انداخت. براندو نخستین بار در فیلم «مردان» بازی کرد. او برای ایفای این نقش یک ماه در بیمارستان مجروحین جنگی بستری شد تا به جزئیات رفتاری نقش دست یابد، کاری که از دید بسیاری از بازیگران مجرب آن دوران مانند لارنس الیویه یا کلارک گیبل حماقت محض محسوب میشد. پس از درخشش روی صحنه در نمایش "اتوبوسی به نام هوس" از سوی الیا کازان فیلمساز نامدار دوران دعوت شد تا در نسخه سینمایی این نمایش به نقش آفرینی مشغول شود. بازی نامتعارف براندو در نقش استنلی کوالسکی در این فیلم به انقلابی در تکنیکهای بازیگری تعبیر شد و شیوه بازیگری متد را با تغییری اساسی مواجه ساخت. پس از آن برای تست بازیگری در نقش اصلی فیلم "یاغی بی هدف" به استودیوی برادران وارنر رفت. نقشی که عاقبت جیمز دین برای ایفای آن برگزیده شد. بازی قدرتمندش در نسخه سینمایی اتوبوسی به نام هوس نامزدی جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را برایش به ارمغان آورد. نامزدی اسکار در سه سال بعدی نیز با فیلمهای "زنده باد زاپاتا"،" جولیوس سزار" و "در بارانداز" تکرار شد و برای فیلم آخر، نخستین بار این جایزه را به خانه برد. وحشی دیگر فیلم مهم براندو در دهه درخشان ۱۹۵۰ بود. او که در نقش یک موتورسیکلت سوار یاغی در این فیلم خوش درخشیده بود به بت نسل جوان تبدیل شد. تصویری که از او یک جوان عاصی عصر راک اند رول ارایه داد، به شمایل این عصر بدل شد. از اینجا به بعد تأثیر پدیده براندو روی نسل جوان دو چندان شد. تصویر جدید جوانان یاغی در آمریکا بر اساس ویژگیهای ظاهری براندو در فیلم «وحشی» (موتورسیکلت بزرگ، کاپشن چرمی و شلوار جین) شکل گرفت. پس از نمایش موفق این فیلم، فروش کارخانجات بزرگ موتورسیکلت آمریکا سیر صعودی به خود گرفت. «وحشی» در خارج از آمریکا نیز با توفیق تجاری روبرو شد تأثیراتی مشابه بر فرهنگ کشورهای دیگر جهان گذاشت. در بارانداز (۱۹۵۴) تحت کارگردانی الیاکازان و با همراهی گروهی از مستعدترین بازیگران دوران، براندو جایزه اسکار را برای ایفای نقش تری مالوی در «در بارانداز» به دست آورد. براندو و همبازیاش در این فیلم «راد استایگر»، برخی سکانسهای نوشته شده توسط کازان را نپسندیده و در این صحنهها به بداهه پردازی روی آوردند. براندو در سال 1950، شهرت دیگر بازیگران بزرگ مانند پل مونی و فردریک مارس را تحت تاثیر قرار داد. فقط درخشش شهرت اسپنسر تریسی در زمانی که در ستاره ای که توسط براندو پرتاب می شود کم رنگ شده است. دهه 1960 در دهه ۱۹۶۰ براندو فیلمهایی چون «شورش در کشتی بونتی»، «سربازهای یک چشم» (تنها فیلمی که براندو خود آن را کارگردانی کرد)، «تعقیب»، «انعکاس در چشمان طلایی» و «کوئیمادا، بسوزان» (فیلمی از جیلو پونته کوروو که براندو آن را بهترین اثر بازیگری خود میدانست) بازی کرد. با این فیلمها کارنامه هنری براندو در پایان دهه ۶۰ به شدت لطمه خورده و او میرفت تا به دست فراموشی سپرده شود به همین دلیل به سوی فیلمهای کم بودجه یا مستقل روی آورد. برخی از مورخین سینما دلیل این عزلت گزینی را فعالیتهای اجتماعی براندو، به ویژه حمایتش از گروه افراطی «پلنگهای سیاه» میدانند. دهه 1970 پدرخوانده (۱۹۷۲) در آغاز دهه هفتاد براندوی میان سال با بازی در نقش خاطره انگیز «دن ویتو کورلئونه» در فیلم «پدرخوانده» به یکباره کارنامه هنری خود را دوباره احیا کرد. فرانسیس فورد کوپولا کارگردان پدرخوانده در این باره میگوید: براندو خود تست چهره پردازیاش را انجام داد او با گذاشتن دو تیله در دهانش، فرم ویژه فک و صورت و شیوه پرخش گفتاری دن کورلئونه را شکل داد. کاپولا شیفته شخصیت پردازی براندو برای نقش ویتو کورلئونه شده بود. اما باید با مسئولان استودیو میجنگید تا براندو را که به بدخلقی و رفتار غیر مسئولانه سر صحنه فیلمها شهرت یافته بود به آنان بقبولاند. مدیران کمپانی پارامونت میخواستند با دنی تامس برای ایفای این نقش قرارداد ببندند اما تامس که خود شاهد تمرینهای براندو برای این نقش بود پارامونت را وادار ساخت تا با مسئولیت کاپولا این نقش را به براندو بسپارند. اینک آخرالزمان (۱۹۷۹) یک فیلم ویتنامی ضد جنگ و کوبنده. به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا. او در نقش یک نظامی یاغی با طبیعت و چهره وهم انگیز ظاهر شد. دهه 1980 براندو در دهه 80 میلادی کلاً از سینما خداحافظی و دوری کرد و در جزیره شخصی اش در مناطق استوایی اقیانوس آرام زندگی کرد. براندو در دهه نود با چند فیلم بی کیفیت بازگشتی نومیدانه داشت. افزایش وزن وحشتناک او آن سالهای آخر بسیار نمود داشت. بین سالهای 1981 و 1983، براندو پیشنهادات چند میلیون دلاری برای بازی در فیلم های آل کاپون، پابلو پیکاسو و کارل مارکس را داشت اما همه ی آنها را رد کرد. دهه 2000 وی در سال ۲۰۰۱ در آخرین فیلم خود با نام «امتیاز» برای اولین و آخرین بار با رابرت دنیرو همبازی شد. |