بدون تو همه چیز معنای کمتری داشت!
21 می 2017
برایش حاشیه زیاد درست کردند، خودش هم کم مقصر نبود. بازوبند کاپیتانی تیم ملی را مجبور بود پس بدهد و سوژهی ترول کابران فیسبوک و توییتر شده بود؛ اما «جان» هیچوقت خودش را نباخت. پسربچهای که بزرگترین افتخارش واکسزدن کفش فرانک زولا بود، حالا تصویر خودش روی دیوار نصف بچههای شرق لندن است.
آرسن ونگر او را نه یک مدافع، بلکه یک مربی در میدان خواند. میگفتند در رختکن حرف آخر را میزد و کلامش همیشه هم آرام نبود و بعضی مذاقها را خوش نمیآمد. او کاپیتان آرمانی تیم مورینیو شد. فابیو کاپلو هم تلاش کرد او را بهعنوان کاپیتان تیم ملی انگلیس حفظ کند. میخواست «تری» گوش او باشد و چشمش، و پای این امر آنقدر ایستاد که سرانجام به جداییاش انجامید. وقتی تری آخرین بازی ملیاش را انجام داد، ۷۸بار با پیراهن انگلیس به میدان رفته بود. آن جنجالها اجازه نداده بودند او به صدتاییهای ملیپوش بپیوندد.
آن روز سکوها را که نظاره گر بود، پلاکارد هایی را دید که "خدا" خطابش می کردند.
جدایی سخت است، جدایی دردآور است. اما واقعیت همینی است که هست، "تو می آیی چون قرار است روزی بروی..."
اشک های کاسیاس را دیدیم، موهای پریشان پویول را، زانو زدن توتی برای آخرین بوسه های خود به چمن کولوسئوم المپیک رم را دیده بودیم و جرارد.... خیلی از بزرگان، اساطیری که رفتند، یکی به تیمی دیگر و دیگری برای همیشه وداع کردند...
و چقدر تلخ است جدایی!