باورهای منسوخ شده (1) ؛ مرا قضاوت نکن

- "قضاوت فقط دست خداست"
- "ما که قاضی نیستیم"
- "من هیچوقت قضاوت نمیکنم"
- "هیچکس حق قضاوتم را ندارد"
شاید شما هم چنین جملاتی را بارها در صحبتهایتان بکار بردهاید و شاید هم نه؛ اما روی در و دیوار تا پیجهای اینستاگرامی را شعارهایمان پر کرده، قطعاً بارها با آنها روبرو شدهاید؛ از مسئولین، فوتبالیستها، بازیگران و... که هرکدام وظیفه و مسئولیتی بر عهده دارند که عملکردشان با جزئیات زیر نظر بوده تا نزدیکترین افراد خانواده که هر کدام نقش خود را ایفا میکنند.
اما پس از مواجهه با این جملات، شاید اولین موردی که به ذهنتان خطور کرده، یادآوری قضاوتهای بیکران شخص مدعی بوده باشد؛ که اعمال خودش را فراموش کرده و توهم مبرّا و منزّه بودن به او دست داده، و در صورت گوشزد کردنشان، در خوشبینانهترین حالت قضاوتهای خودش را کوچک و نادر اما برای دیگران را از روی حسادت و دشمنی دانسته؛ چنان کوه ساخته، بگذریم...
اما جملات صحیح اینگونهاند:
- "پیش داوری نکنید"
- "زود قضاوت نکنید"
- "بدون جانبداری و منصفانه داوری کنید"
- "بدون اطلاع و از روی حب و بغض نظر ندهید"
- "صبر کنید توضیحاتم را ارائه دهم بعد جمعبندی کنید"
- "به حریم خصوصیام وارد نشوید" (منظور آن بخشی که تاثیری بر دیگران ندارد و البته خود نیز با هدف جلب توجه به نمایش عمومی نمیگذارد)
اینکه قضاوتهای خود را با عناوین "برداشت" ، "نقد" ، "نظر شخصی" ، "دیدگاه" ، "حس میکنم" و... بیان کنید ولی نظر دیگران قضاوت قلمداد شود، تفاوتی در اصل قضیه ایجاد نمیکند و نمیتوانید اینگونه شانه خالی کرده و خودفریبی کنید.
و دیگر اینکه با تغییر نام قاضی نیز مسئله حل نمیشود؛ که مسلماً قضاوت خداوند که بنا بر باورهای ادیان با آزمون الهی و بهشت و جهنمش همراه است با قضاوت قضات که بهتبع پس از بررسی شواهد و مدارک حکمی میدهد و قضاوتهای روزمره مردم عادی که بطور معمول از حکم خبری نبوده و بهحتم درصد خطایش بیشتر است، تاثیرشان زمین تا آسمان با یکدیگر فرق دارد و البته دخلی برهم ندارند.
پس چرا از قضاوت شدن میترسیم؟ از این که عملکردمان از دیدشان ضعیف بوده باشد یا به هر دلیلی مورد پسند دیگران نباشیم، آنهم مائی که هر لحظه در حال قضاوتیم، قضاوت در مورد مسئولان کشور و گلایههای به حقمان، نظرمان در مورد ایفای نقش فلان بازیگر در این فیلم، تحلیل فلان بازیکن در آن تیم، چه از نظر فنی چه از لحاظ اخلاقی و اگر بصورت کلیتر بپردازیم در معاشرت و وقتی با کسی به شدت صمیمی میشویم، یا سرد میشویم، اصلا همینکه رفیقی داریم، همسری برای ازدواج انتخاب میکنیم، به گروهی اعتماد کردهایم یا به کسی مشکوکیم، از فروشگاه خاصی خرید میکنیم، فعالیتمان در شبکههای اجتماعی، در همه و همهی این موارد در حال قضاوت بودهایم، تمام آزمون و خطاها و تمام انتخابهای خودمان و گذشتگانمان بر اساس قضاوت شکل گرفته و میگیرد، پس دیگر تابلوی "قضاوت ممنوع" را کجای دلمان بگذاریم؟
راستی چگونه زمانیکه از ما تعریف و تمجید میکنند، از خوشتیپیمان میگویند، از باهوش بودنمان و داشتههایمان؛ صدایمان در نمیآید که قضاوتمان کردهاند؟ چرا بهشان یادآور نمیشویم که در چنین جایگاهی نبودند و قضاوت فقط از آنِ خداست؟
ما آدمهای زودرنجی شدهایم که همه چیز را آزاد میدانیم مادامیکه به نفعمان باشد، به مذاقمان خوش بیاید و هندوانهای زیر بغلمان بگذارند، در غیر اینصورت پروندهی آنرا به کلی میبندیم، مُهر باطل میزنیم تا مبادا در دام بیفتیم ولی خود آنرا بیرحمانه بدون چون و چرایی پی میگیریم، گاه با نامی جدید و گاه تعاریف واژهها را واژگون میکنیم، چون محور دنیائیم و دنیا به دور ما میچرخد.