اروین یالوم و ایمان مذهبی.

ایمان مذهبی همیشه مایهی سردرگمی من بوده است. از وقتی یادم هست، آشکارا عقیده داشتهام که مذاهب پدید آمدهاند تا از اضطرابهای بشری ما بکاهند و تسکینمان دهند...
یکبار وقتی دوازده-سیزده ساله بودم و در خواربارفروشی پدرم کار میکردم، با یک سرباز جنگ جهانی دوم که تازه از جبههی اروپا برگشته بود، دربارهی تردیدم به وجود خدا حرف زدم.
او در پاسخ، تصویر چروک خورده و رنگ و رو رفتهای از مریم باکره و مسیح به من داد که در طول اِشغال نورماندی با خود نگه داشته بود. گفت:
برشگردون، پشتش رو بخون، بلند بخون.
خواندم:
هیچ بیخدایی در سنگر نیست.
آهسته و در حالی که با ادای هر کلمه، انگشتش را برایم تکان میداد، تکرار کرد: درسته! هیچ بیخدایی در سنگر نیست. خدای مسیحی، خدای یهودی، خدای چینی، هر خدای دیگری، بالاخره یک خدایی لازمه! بدون خدا نمیشه جنگید.
آن تصویر چروکخورده که غریبهای به من بخشیده بود، جادویم کرد.
این عکس، از نورماندی، و خدا میداند چند جنگ دیگر جان به در برده بود.
شاید فکر میکردم شگون دارد؛ شاید هم فکر میکردم باعث میشود بالاخره خدا به من توجه کند.
آن عکس دو سال تمام در کیفم بود، هرچندوقت یکبار بیرون میکشیدمش و به آن فکر میکردم. تا اینکه یک روز از خودم پرسیدم:
خب؟ اگر درست باشد که هیچ بیخدایی در سنگر نیست، چه میشود؟ این فقط شکگرایی را تقویت میکند: البته که جایی که ترس شدیدتر است، ایمان بیشتر میشود. نکته همینجاست: ترس ایمان را به وجود میآورد؛ ما نیازمند خداییم و میطلبیمش، ولی طلب به تنهایی کاری از پیش نمیبرد.
ایمان، هرقدر محکم، هرقدر خالص و هرقدر هم که کارآمد باشد، حقیقت وجود خدا را اثبات نمیکند.
روز بعد، عکس را که حالا دیگر قدرتش را از دست داده بود، در یک کتابفروشی از کیفم بیرون کشیدم (هنوز مراقبش بودم، چون لایق احترام بود) و لای اوراق کتابی به نامِ آرامش ذهن گذاشتم تا شاید روح جنگجوی دیگری پیدایش کند و استفادهی بهتری از آن بکند...
#اروین_د_یالوم
#ما_و_معنی_زندگی