نهاوند شهر من

شکست نهاوند ایرانیان را از مسیر زندگی خود بیرون کرد و قرن ها استقلال را از ایران بیرون ربود.اسلام را ایرانیان می توانستند بدون افتادن به چنگ خلفای فاسد و نیمه فاسد دمشق و بغداد نیز به دست آورند.اما به ویژه خلفای بنی امیه الگوهای بسیار بدی برای امیران محلی ایرانیان شدند.این خلفا به سبب غرق شدن ناگهانی در تجملاتی که با آن بیگانه بودند حتی عرب های شیفته و صادق صدر اسلام را نیز به بیراهه کشاندند.
پس از نبرد نهاوند هم ایرانیان می دانستند برای همیشه شکست خورده اند و هم عرب ها مطمئن بودند که دیگر کسی را توانایی آن نخواهد بود که آن ها را یک وجب از مواضعشان به عقب بنشاند و ادامه جنگ برای مدتی دیگر تنها ناشی از آن بود که ایرانیان پس از کوروش عادت کرده بودند که همواره فرمان برانند و سروری کنند و با شکست نهاوند هنوز نمی توانستند قبول کنند که حتی برای مدتی کوتاه نمی توانند ذوالاکتاف باشند.هنوز این عنوان شاه شاهان خیلی بارز بود.حدود 900 سال پیش آن روز سهمگینی که تخت جمشید به دست اسکندریان افتاده بود هنگامی که افسری مقدونیایی از سر شوخی دست بر تخت شاهی شاهنشاه هخامنشی کشید یکی از خواجگان حرمسرا فریادی از وحشت کشید و از خود بی خود شد.
در آن روز نحس تاریخ ایران به دو قسمت قبل از اسلام و بعد از اسلام تقسیم شد و هنگامی که تاریخ ایران می نویسی انگار با دو کشور کاملا متفاوت سروکار داری.