چرا باید ملی گرایی و وطن پرستی را کنار گذاشت؟(نقدی کوتاه بر ناسیونالیسم)

اگر بپذیریم که ملت ها هویت باستانی و کهن فرهنگی، نژادی، قومی و ... نیستند بلکه تنها برساخته ای تاریخی به نام دولت_ملت وجود دارد، آن گاه تمام تعصبات ابلهانه ی وطن پرستانه رسوا خواهد شد.
طبقات حاکم همواره تلاش می کنند با ایجاد هویتی کاذب، طبقات فرودست را در وحدتی ساختگی مطیع خود سازند و یا از آن ها برای پیشبرد منافع خود به کار، جنگ و مزدوری بکشانند. در اقوام دامپرور دوره ی برده داری این وحدت کاذب روابط هم خونی، قومی و در نهایت نژادی بود. در دوره ی فئودالی و قرون وسطی در اروپا این وحدت کاذب، پیوندهای مذهبی مسیحیت و تمرکز حول قدرت پاپ و واتیکان بود. در دوره ی سرمایه داری این وحدت کاذب را دولت_ملت ایجاد می کند.
اکنون سوال این است که با درک این واقعیت تاریخی، ناسیونالیسم چه مشروعیتی خواهد یافت؟ چرا ما باید به وطن خود عشق بورزیم و نسبت به سرزمین و هموطنان خود تعصب داشته باشیم؟ آیا همین حس ناسیونالیستی نیست که موجب رشد ارتش ها و جنگ های خونین می شود؟
ممکن است بدیهی پنداشته شود که هرکس نسبت به موطن خود احساس تعلق کند. عقل حکم می کند یک فرد تنها وقتی از گروهی که در عضویت آن است جانبداری می کند که پیشرفت آن گروه موجب پیشرفت فرد هم بشود؛ اما اگر اعضای گروه منفعت یکسانی نداشته باشند و بین آن ها تعارض منافع وجود داشته باشد، چرا یک فرد باید از گروهی که عضو آن است دفاع کند؟ خصوصا آن که مانند رابطه فرد و وطن این عضویت اجباری باشد.
پس در مورد ملت باید بپرسیم که آیا اعضای یک ملت به عنوان یک گروه، منافع و علایق یکسانی با هم دارند؟ آیا اصلا به صرف این که در یک محدوده سیاسی و اقتصادی مشخص زندگی می کنند، در جهان یکسانی نیز زندگی می کنند؟ آیا فقرای زاغه نشین و میلیاردرهای ییلاق نشین در یک کشور در جهان یکسانی با هم زندگی می کنند؟ آیا دولت_ملت ها جوری ساخته شده اند که افزایش منافع یک هموطن موجب افزایش منافع دیگر هموطنان هم بشود؟ برای یک کارگر چه فرقی می کند که هموطنش او را استثمار می کند یا فردی از کشور دیگر؟ یک دولت مستبد و دیکتاتور چه برتری بر امپریالیسم خارجی دارد؟ آیا حکامی که مردمانش را به جنگی خونین می کشانند جنایتکار هستند یا سربازان دشمن که حکامشان نیز آن ها را به اجبار به سوی مرگ سوق داده اند؟ آیا اخلاقیات خاصی بر هموطنان یک ملت حاکم است که موجب می شود نسبت به هم مهربان و بخشنده باشند؟ آیا پلیس و زندانبانان و شکنجه گران دولت های مستبد به خاطر هموطن بودن به مردم معترض رحم می کنند؟
وقتی جواب منصفانه تمام این سوالات خیر است، پس چرا از ما انتظار دارند که به وطن و هموطنان خود تعصب داشته باشیم و حتی جان خود را به خاطر وطنمان بدهیم؟ اگر اخلاقیات و احساسات انسانی وجود دارد چرا آن را به جای اعضای یک ملت بین تمامی انسان ها تقسیم نکنیم؟
"امین قضایی"
پ.ن : اگر نقدی دارید بر این مطلب، مطرح کنید. این نوشته ی امین قضایی، یکی از تئوریسین های فلسفه اجتماعی هست که گرایشات مارکسیستی داره.