تیمور لنگ پارادوکسی از دل تاریخ

تیمور گورکانی ملقب به تیمور لنگ از نوادگان چنگیز مغول و یکی از خونریز ترین و وحشی ترین حاکمان تاریخ بشر در 23 یا 29 بهمن سال 783 هجری خورشیدی درگذشت
وی موسس سلسله گورکانی بود که بر جای سلسله ایلخانان مغول نشست و تا چند قرن در هند ادامه داشت
او در طول دوران 30 ساله حکومت خود از مرزهای هند تا مصر و از خلیج فارس تا سیبری و اروپا را فتح کرد و چنان کشتار نمود و خون ریخت که بعد از چنگیز شاید تاریخ به چشم خود چنین ندید.وی کشتارهای هولناک فراوانی را سبب شد. در اصفهان فرمان قتل عام داد و از سر 70 هزار نفر دها کله مناره ساخت.در لشگر کشی به هند هزاران زن و دختر و پسر جوان را به اسارت گرفت اما در نزدیکی دهلی وقتی خواست دهلی را فتح کند دستور داد همه این اسیران را سر بریدند! وزیرش میگوید عینا صحرای محشر شد
تیمور با این حال مردی دوستدار دانش و هنر بود و به عالمان و هنرمندان احترام بسیار میگذاشت و حتی هنگام قتلعام یک شهر دستور میداد که از کشتن دانشمندان و فقیهان و هنرمندان خودداری کنند.وی یک جنون عجیب داشت،تمام تاریخدانان در این نکته همنظر هستند که تیمور همه جا را فتح میکرد تا بتواند سمرقند را چون یک شهر رؤیایی بسازد
گفته میشود ثروت امیر تیمور از باج و غارت آن قدر زیاد بود که هر روز هزار مثقال طلا خرج آشپزخانه و شربتخانهٔ خصوصی او بود. بیرحمتر از این مرد در جهان یافت نمیشد و اگر مقابل چشم او صدهزار مرد و زن و کودک را سر میبریدند کوچکترین تأثیری در او نمیکرد.با این حال او در جامعهٔ اسلامی مورد توجه مردم و علما و دراویش قرار گرفت، و بسیار دین دار بود و پیرو دین اسلام بود و به گفتهٔ خودش از چهلسالگی حتی یک وقت از پنج وقت نمازش قضا نمیشد مگر در هنگام جنگ!
شرف الدین یزدی مولف ظفرنامه درباره مرگ او مینویسد:
تیمور به چین لشکر کشی کرد. در آن سال زمستان بسیار سخت شد و گذرهای جیحون و سیحون هم یخ بستند. به ناچار تیمور در اترار اقامت کرد و از شدت سرما به شراب و عرق پناه برد،ولی آن قدر افراط کرد که مرضی مهلک دچار شد و 3 روز خون بالا آورد و درگذشت. و بدین سان روح پلیدش در بدترین حالت از کابد کثیفش خارج شد. تیمور در مقبره ای واقع در سمرقند دفن شد که خودش دستور ساخت آن را داده بود. خنده دار ترین قسمت ماجرا اینجاست که ساختمان مجلل با گلند لاجوردی مقبره او امروز زیارتگاه عده زیادی از مسلمانان آن مناطق است!
تیمور لنگ درباره خودش اینگونه می گوید:
هیچ منظره ای همچون فوران خون از رگ های گردن کسی که سرش به دست من بریده شود به من لذت نمی دهد.