محکوم ابدی؛ برای سیزیفِ فوتبال ایران: مهدی طارمی

اختصاصی طرفداری- آلبر کامو اندیشمند فرانسوی که حتما می دانید زمانی در الجزایر دروازه بان فوتبال بوده و در ستایش و اهمیت فوتبال قلم ها هم فرسوده، یک داستانی دارد که اگر کمی به این موضوعات علاقه مند باشید احتمالا صدها و بلکه هزاران بار تا به حال شنیده اید: افسانه سیزیف را می گویم. داستان سیزیف این است که او در اساطیر یونان به خاطر فاش کردن راز خدایگان محکوم شد تا هر روز تخته سنگی را به دوش گرفته و تا قله یک کوه حمل کند، اما همین که به قله میرسد، سنگ به پایین میغلتد و سیزیف باید دوباره این کار را انجام دهد. داستان نمادینی که تا به حال بن مایه خیلی از نقدهای به درد بخور از وضعیت انسان در دنیای مدرن بوده است. انسانی که همچون سیزیف در محکومیتی ابدی ناچارا هر روز بسان خورشیدی از مشرق طلوع می کند و بی اختیار و بی اراده در غرب فرود می آید و این سیکل تکراری را روزها و ماه ها و سال ها تکرار می کند.
مصاحبه مهدی طارمی پس از نمایش درخشان او در بازی مقابل چین و گلایه اش از اینکه چرا وقتی در کنار سردار خط آتش ترسناک تیم ملی را ساخته و در تعقیب المعز علی برای آقای گلی می جنگد باز هم داستان خیریت یقه اش را گرفته و رها نمی کند و به جای تشویق شدن و هورا شنیدن باید پذیرای شوخی های بی تفاوت و سهل انگار تماشاچیان ایرانی آن هم در استادیوم و در هنگام بازی آن هم مقابل یک تیم خارجی باشد. به باور من حالا نه دقیقا، اما به نوعی آدم را یاد سیزیف اسطوره یونانی می اندازد که انگار مهر محکومیتی ابدی را به پیشانی دارد و طناب ضخیم این محکومیت هیچ کجا حتی در بهترین روزهای فوتبالی اش هم او را به حال خود نمی گذارد.
آنچه از مصاحبه بعد از بازی مهدی طارمی با خبرنگاران بر می آمد تلاشی مایوس برای بیرون زدن از قالب های بتنی ذهنی ما مخاطبین دنیای مجازی بود. مایی که شبیه آدم خوار های فیلم "یک مکان ساکت" با چنگالهای غولپیکر ایستاده ایم تا در صورت ایجاد کوچکترین صدایی، صاحب صدا را ببلعیم توی خودمان و تا ابد صدایش را ببریم. از این رو تلاش طارمی تلاشی بیهوده بود چرا که اگر مثلا نیم ساعت بعد از همان مصاحبه مهدی لپ تاپش را روشن می کرد و حساب کاربری اش را در توییتر چک می کرد، می دید که محتوا و ژست و تُنِ صدا و حالت چهره اش در همان مصاحبه روی چند رشته توییت به پل رفته و چند صدبار ریتوییت شده، چقدر هجو شده و با محوریت کاراکتر بانمکش چه محتواهای خنده دار تری که در چک چک دکمه های کیبورد و لا به لای شیارهای مغز آدم های پشت کیبورد نقش نبسته است. داستانی که برای بار بی نهایت به ما ثابت می کند زندگی با همه معجزات و امیدواری هایش گاهی چقدر برای خیلی از ما غیر قابل تغییر و ثابت است و آدم هر اندازه هم که که روی انگشت رویاهایش بلند شود باز هم از پشت دیوارهای بلندِ دیروز نمی تواند صورت هیچ فردایِ رضایت بخشی را ببیند که مثل انسان های دیگر روایت خودش را از زندگی دارد و سفیدی های دفتر زندگی اش را خودش با قلم خودش سیاه می کند و برای یک روز هم که شده بر مبنای آنچه امروز و فقط همین امروز هست قضاوت می شود و زیر ذره بین می رود.
مهدی طارمی اگر تا پنجشنبه نفهمیده بود احتمالا برای همیشه فهمید که هر اندازه هم که گل بزند و در پست غیر تخصصی بدرخشد و گل بکارد باز هم چهره، صدا، حالت راه رفتن، نوع نگاه و خلاصه هر چیزی که به او مربوط می شود برای ما یادآور "داستان خیریت" است و او بالاتر از آقای گلی لیگ و مهره غیر قابل مذاکره آقای سی کیو برای ما، قهرمان کامیک ترین مَتَلِ فوتبالی چند سال اخیر و صاحب بانمک ترین بِرَند فوتبالی است که به ادعای خودش پندار خمارلو چسباند روی پیشانی اش و عادل فردوسی پور هم جهانی اش کرد. کامو بعدها روی نقدی که به داستان سیزیف نوشت گفت که سیزیف را نباید شخصیتی شکست خورده و محصور قلمداد کرد که به یک تلخی بی پایان محکوم است، بلکه او را باید یک قهرمان پوچ دانست که به شکنجه خویش و پوچ بودن کارش آگاه است. باید او را شاد تصور کرد زیرا تلاش و جدال برای دستیابی به قلهها به تنهایی برای پر کردن دل انسان کافیست.
نتیجه گیری آلبر کامو اما برای مهدی طارمی قصه ما احتمالا تنبان نمی شود. بچه ساده جنوب که با سادگی مثال زدنی اش روی آنتن زنده اعتراف کرد که "توافق کردیم همه با هم دروغ بگویم" همانی که تقلا کرد تا بیاید روی خط زنده برنامه نود و با لهجه ای که پشت پورشه نشستن هم نتوانسته خلل خاصی در ساختمانش به وجود بیاورد بگوید "ایشالا اونایی که به مادرم توهین کردن همون بلاها سرشون بیاد!"
خوب شما بگویید انصافا صرف نظر کردن از هجو چنین شخصیت ساده و بی آلایشی برای ما بچه های دنیای مجازیِ عشق سوژه آیا ممکن است؟ اصلا چه کسی بهتر از مهدی طارمی برای سوژه شدن و تولید و بازتولید شدن لا به لای توییت ها و ترول ها و البته این وسط چه پیامی بهتر از این برای ما که در دنیایی که آقای گل فوتبالش آقای خیریت است ما چرا همان اصغر مادریدیستا و قلی یوونتوسی نمانیم.